کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

نی نی من و بابایی

اندکی تا سال نو

1393/12/21 18:13
نویسنده : مینا
814 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه چیزی نمونده کم کم داریم به سال جدید نزدیک میشیم و من هنوز هیچ کاری نکردم.البته چرا فقط سبزه گذاشتم خدا کنه بگیرهغمگین

بعد از ازدواجمون فک کنم این اولین سالیه که سال تحویل خونه ی خودمون هستیم و البته تنهاییم.قراره نیمه ی دوم عید خانوادم بیان خونمون که بیصبرانه منتظرشون هستیم.

ماه گذشته بود تقریبا که یک هفته ای رفتیم اصفهان خییلی دلم تنگ شده بود انصافا چون 5 ماهی بود که نرفته بودیم.وقتی هم که برگشتیم فرداش همسری به مدت سه روز رفت ماموریت بندر و من و پسری تنها بودیم تو جزیره! این اولین باری بود که شب تنها میخوابیدیم تو خونه منم ترررسوووخطا ولی خوب خدا رو شکر خیلی هم وحشتناک نبود و گذشت.دیگه باید عادت کنم به مسائل جدید چاره ای نیست.کیانم اون چند روز که باباش نبود همش میگفت بابا چرا نمیاد من دیگه دوسش ندارم که رفته و ...غمناک

از مهد کودک گل پسری بگم که !!!بعد از یک ماه کیان شروع کرد به بهانه گرفتن که تو هم تو مهد پیش من بمون و نرو سر کار و فقط بگو بابا کار کنه و از این حرفا .هر کاری میکردم دیگه مهد نمیموند و گریه میکرد.مربی خودشم شانس ما مریض شد و رفت تهران عمل کنه کیانم فقط به اون عادت داشت و واقعا دیگه نمیدونستم چی کار کنم.تو یکی از همون روزایی که همسری ماموریت بود من یه دادگاه داشتم و حتما باید میرفتم.کیان رو گذاشتم مهد ولی انقدر اشک ریخت و گریه کرد که دیگه منم نزدیک بود بزنم زیر گریه ولی مجبور بودم برم و رفتم تو راه همش چهره ی معصومش جلوی چشمم بود و داغونم کرد سریع رفتم و صورت جلسه رو امضا کردم و برگشتم.هنوز داشت گریه میکرد.انقدر اعصابم خرد شد که نتونسته بودن آرومش کنن ولی خودم رو کنترل کردم و کیان رو بغل کردم و رفتیم خونه.همون روز دیگه تصمیم گرفتم مهدش رو عوض کنم.دیگه نبردمش مهد و بعضی روزا که کار داشتم میبردمش اداره پیش باباش.خلاصه چند روز پیش با کیان رفتیم مهدشون که وسایلش رو پس بگیرم که دیدم ی قفل در مهدشون زدن!خلاصه بعد از پرس و جو فهمیدم که مدیر مهد کلاهبرداری کرده و از جزیره فرار کرده!سکوتسکوت

حالا بعد از عید واسه اول اردیبهشت انشاالله به یاری خدا گوش شیطون کر میخوام بذارمش ی مهدی که نزدیک خونمونه و از اولش هم دلم میخواست اونجا بذارمش ولی جا نداشت.

خدایا تو که ما رو فرستادی تو غریبی ازت خواهش میکنم کمکم کن جگر گوشم تو مهد جدید خوش باشه و راضی باشه تا منم با خیال راحت بتونم کار کنم.میدونم مثل همیشه هوامون رو داریخجالت

حرفای خوشمزهخوشمزه:

مامان میشه ی چایی پسرونه برام بیاری؟خنده

مامان فامیل اون بچه هایی که پول ندارن چیه؟

نمیدونم پسرم

خودش: آهان فقیرخندونک

اخه ی بار بهش پول دادم که بندازه تو صندوق صدقات و براش توضیح دادم که بعضی از بچه ها پول ندارن و ما باید کمکشون کنیم

رابطه ی خوبی با دختر بچه ها نداره ،وقتی ی دختر بچه ای تو پارک بهش نگاه میکنه کیان بهش اخم میکنه و میگه به من نگاه نکن!من با دخترا دوست نمیشم.ولی همچنان عاشق آیاتای خانم دختر گل دوست منه و تو خونه همش در موردش حرف میزنهزبان

پیانو و ویالون رو میکس کرده و بهشون میگه پیالونقه قهه

همچناااان عاشق پتوی بچگیاشه و ول کنش نیست.جدیدا براش ی پتوی خییلی نرم که واسه سنش مناسبه خریدم ولی بازم ارادت خاصی به همون پتوی قبلیش داره.تا از بیرون میایم میره پتوش رو بغل میکنه و بوسش میکنه و بهش میگه دلم برات تنگ شدهخندهالبته این عشق پتو بودنش گویا ارثیه چون روایت شده که منم همینجوری بودم و ی پتوی مخصوص داشتم که باهاش عالمی داشتمراضی

پریروز صبح بیدارش کردم که بره دستشویی و آماده بشیم باید میرفتم دادگاه،گفت من با پتوم میرم دستشویی منم برای اینکه نیافته رو دور گریه مجبور شدم اطاعت امر کنمشاکی

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (3)

دختربهاری
22 اسفند 93 16:38
----//---------██████ \\--\/--//-----██████ -\\-▌-//--██████████ --\\▌//----(▓)-----------(▓) ---\▌/----(▓)---◒►◒-----(▓) ----▌------(▓)---- = ----(▓) ----▌----------(▓)----(▓) ----▌-----(▓)----- ✺ -----(▓) ----▌--(▓)-------- ✺ --------(▓) ----▌-(▓)--------- ✺ ---------(▓) ----▌-(▓)--------- ✺ ---------(▓) ----▌--(▓)-------- ✺ --------(▓) ------------(▓)(▓)(▓)(▓)(▓) دوست خوبم سلام وب زیبایی دارید خوشحال میشم به منم سربزنید اگه با تبادل لینک هم موافق بودین حتما خبرم کنید منتظرتونم
عمه کیان
23 اسفند 93 21:04
مینا جون گه منم جات بودم حتما گریه میکردم الهی من بمیرم که توی مهد اینقدر گریه میکردییییی خوشگلم.پس خاله سفیده هم مریض نبوده مینا جون.اونم فرار رو بر قرار ترجیح داده. قربون تو با دوس مخملت برم عشق من.فدای اون هوش و ذکاوتت بشم دوستت دارم تک گل من
خاله منا
26 اسفند 93 11:19
خنگولک خالهههههه با پتو رفته دستشویی الهی قربنش بشم که اینقدر شیریــــــــن زبونه نفسممم سبزه های من که سبز شدن حسابی