شیرین زبونم
سلاااااااام پسر گلی
الان شما خوابی و من از فرصت استفاده کردم قربون اون چهره ی پاک و معصومت بره مادررر
مامان گوشتو بیار میخوام ی چیزی در گوشت بگم: اگه مامان خوبی باشی برات ی جایزه ی خوب میخرم
ی بار بهش گفتم کیان میخوای عمه هاجر مامانت بشه؟(آخه عاشق عمه اشه) یکم فکر کرد و بعد گفت: اونوقت شما هم عمه ام میشی؟؟ دورت بگردم که بعدشم گفتی نه من میخوام شما مامانم باشی
چند روز پیش تولد پسر همسایمون بود(البته 8 سالشه )مامانشون اومدن در خونمون و گل پسری رو هم دعوت کردن،این اولین تولدی بود که به طور مستقل و تنها دعوت شده بودی خداااا فدات بشه مادر که انقدر مرد شدی
خلاصه رفتیم ی هدیه تولد واسه پسر همسایه و 10 تا هم واسه خودت خریدیم و از ساعت 7 تا ساعت 10 شب تولد بودی و کلی حال کردی.وقتی هم که اومدی خونه تا وارد خونه شدی گفتی: اه چقدر خونمون حال بهم زنه!!
فردای اون روز از خواب بیدار شدی و گفتی مامان دیشب ی خواب خوب دیدیم ای جاااان دلم این اولین باری بود که گفتی خواب دیدم گفتم چه خوابی ؟گفتی خواب دیدم تولدمه و شما واسم ماشین آبی و قرمز خریدی
دیگه هم مدام چشم به راهه تولدتی و هی میپرسی مامان خیلی دیگه مونده تولدم بشه؟مامان تو تولدم کیک هم میبرم؟ فدات بشم شیرین پسر من
ماماااان :برام ی داداش میخری؟؟؟
نه مامان آخه کسی نیست کمکم کنه و من خیلی خسته میشم!
خوب خودم کمکت میکنم
اگه داداش بخریم دیگه شما نمیتونی شب ها تو بغل من بخوابیاا
خوب اشکالی نداره پیش بابا میخوابم
اون وقت چون نینینه تو خودش دستشویی میکنه هااا
خوب عیبی نداره من خودم میشورمش
الهی من قربون اون دستای کوچولوت برم که دیگه داری عاقل میشی و هی گیر بدی