روز سونوگرافی
سلاااام. امتحان های مامانی تموم شدددددد حالا بریم سراغ ماجرای سونو گرافی پیسلم.بله اون روز یکی از زیبا ترین و هیجان انگیزترین روز عمرم بود.ساعت ٤ اون روز من دادگستری امتحان داشتم.بعد از امتحان بابایی اومد دنبالم و با هم رفتیم سونو.واااااااااای که چه حالی داشتیم من و بابایی.دل تو دلمون نبود.خیلی طول کشید تا نوبتم بشه.از طرفی مامان اینام بیشتر از ما بی طاقت بودن و مدام زنگ میزدن که چی شد؟میگفتم هنوز نوبتم نشده دوباره خاله نغمه زنگ میزد،خاله منا اس ام اس میداد و...بعد از ١ساعت و نیم بالاخره منو صدا کردن قبل از رفتنم حمید منو قسم داد و گفت جون من وقتی اومدی فقط سر به سرم نذار و اگه پسر بود بگو پسره اگه دختر بود بگو دختر...
نویسنده :
مینا
21:42