روز سونوگرافی
سلاااام.
امتحان های مامانی تموم شدددددد
حالا بریم سراغ ماجرای سونو گرافی پیسلم.بله اون روز یکی از زیبا ترین و هیجان انگیزترین روز عمرم بود.ساعت ٤ اون روز من دادگستری امتحان داشتم.بعد از امتحان بابایی اومد دنبالم و با هم رفتیم سونو.واااااااااای که چه حالی داشتیم من و بابایی.دل تو دلمون نبود.خیلی طول کشید تا نوبتم بشه.از طرفی مامان اینام بیشتر از ما بی طاقت بودن و مدام زنگ میزدن که چی شد؟میگفتم هنوز نوبتم نشده دوباره خاله نغمه زنگ میزد،خاله منا اس ام اس میداد و...بعد از ١ساعت و نیم بالاخره منو صدا کردن قبل از رفتنم حمید منو قسم داد و گفت جون من وقتی اومدی فقط سر به سرم نذار و اگه پسر بود بگو پسره اگه دختر بود بگو دختره.من که دقیقا تصمیم داشتم همچین کاری بکنم قول دادم که راستشو بگم.
خلاصه رفتم داخل و روی تخت خوابیدم،خیلی هیجان داشتم، با اینکه واقعا خیلی برام مهم نبود که بچمون چی باشه چون هر دو جنسیتو دوست داشتیم ولی بازم مور مورم میشد.خانم دکتر که انگار زیر لفظی می خواست بعد از کلی ادا و اصول گفت پسره!
نمیدونم چرا اولش جا خوردم،انگار توقع نداشتم.آخه من همیشه تو تصوراتم یه دختر ناز و لوس که لباسای رنگی و خوشگل تنشه رو تصور میکردم
ولی بچه هر چی باشه عزیزه.الانم پسرمو ندیده یه دنیا دوسش دارم.
خلاصه رفتم بیرون،حمید داشت میخندید از دور گفت چی شد؟وای خدا حیف که حمید منو قسم داده بود وگرنه کلی اذیتش میکردم.گفتم خودت چی فکر میکنی؟گفت پسره منم با سر تایید کردم
و بابای پسرم نیشش بازتر شد.
همون موقع یه اس ام اس زدم به خاله منا با این متن:پسر پسر قند عسل...
واین اس ام اس رو به تمامی منتظران فرستادم.واااای که چه خبر شد!اول مامانم زنگ زد و کلی ابراز احساسات کرد،بعد خاله نغمه،بعد خاله سمیرا،بعد مامان حمید،بعد عمه هاجر،بعد عمه حوری،بعد هم دوستای خودم... خلاصه تا به خونه برسیم باطری گوشیم خالی شدو از سر درد کلافه شده بودم
راستی عمه حوری همون موقع که بیرون بوده و فهمیده نی نی ما پسره واسه پسلم یه کفش خوشگل خریده،من از طرف پسرم از عمه حوری تشکر میکنم:میسی عمه ی مهلبونمممم
راستی داشت یادم میرفت پسلم یه چیزیو بهت بگم!سونوتو که بردم پیش دکتر خودم بهم گفت سونوی قبلی با این سونوت ١ هفته با هم اختلاف داره،من که ترسیده بودم گفتم خب این یعنی چی؟خوبه یا بده؟میدونی خانم دکتر چی گفت؟؟گفت نه خوبه مشکلی نیست احتمالا قد بچت بلنده!
وااااااااای خدا من فدای قد بلند پیسلم بشم که به باباش رفتهعزیززززززززم.انشاالله خدا هم تورو هم باباتو حفظ کنه جیگرم.
این بود ماجرای روز سونوگرافی...
خدایا ای خدا مهربون مواظب نینی ما و همه ی نینی هایی که تو راهن و به دنیا میان باش.مواظب مامان بابا هاشون هم باش.ممنون که انقدر خوبی