ٍسه ماهگی کیان جون
سلااااام
قبل از هر چیزی سه ماهگی کیان جون رو به خودم و بابا حمید تبریک میگم و از طرف خودمون به خودمون خسته نباشید میگم
و اما ماجرای سه ماهگی: مهم ترین و سخت ترین اتفاق مسلمان شدن اقا کیان بود که چند روز پیش انجام شد.چیز دیگه ای در موردش نمیگم چون اعصابم دوباره خرد میشه فقط اینو بگم که خیلی خیلی برام سخت و غم انگیز بود ولی خدا رو شکر به خیر گذشت
به لطف پروردگار مهربونم و دعا های جان سوز من و حمید کیان دیگه شب ها میخوابه و تا 7 صبح بیدار نمیشه هورااااااااااااخدایا شکرررررت هنوز باورم نمیشه که دیگه میتونم شب ها با خیال راحت بخوابم پسرم مرسیییی از وقتی که خواب کیان خوب شده ما هم برگشتیم به اتاق خوابمون و پسلی تو تختش میخوابه.میشه گفت تقریبا زندگیمون داره به حالت طبیعی بر میگرده.
از کارای جدید آقا کیان باید بگم که:
توی ماه گذشته کیانم دیگه کاملا متوجه ی حرف زدن هامون میشه و دوست داره همش با اون حرف بزنیم و ادا و اصول در بیاریم تا بخنده
اگه وقتی که داره واسه خودش بازی میکنه از کنارش رد بشیم و یه کلمه با پسری حرف بزنیم دیگه گرفتار میشیم گریه میکنه و میخواد پیشش بشینیم!به قول حمید خیلی بی جنبه ست.
یکی دیگه از کارهای کیان که کلی منو باباش رو ذوق زده کرد این بود که تونست واسه چند ثانیه جغجغه شو تو دستش بگیره و تکون بده الهی قربون اون دستای کوچولوت برم مامااااااان
نمیدونم چرا اقا پسرمون ترسو تشریف دارن!نسبت به صداها خیلی حساس شده و با کوچکترین صدایی که از نظر ما بلند نیست میترسه و گریه میکنه.انقدرهم ناز لباشو غنچه میکنه و گریه میکنه که بابای بد جنسش
همش بلند حرف میزنه تا کیان بترسه و گریه کنه بعد هم بغلش میکنه وبوسش میکنه.وقتی هم که جایی کار دارم وکیان رو میذارم خونه ی مامانم باید کلی دایی حسین آقا کیان رو قسم بدم که یه وقت کیان رو نترسونه الهی بمیرم برات مامان
پسر نازم روز به روز شیرین تر میشه ومن بیصبرانه منتظر روزی هستم که منو مامان صدا کنه وااااای کی اون روز میرسه
تا دو هفته ی دیگه انشاالله ما با قطار میریم اصفهان تا اولین عید رو کیان جونم اصفهان باشه.امیدوارم تو قطار پسر خوبی باشی و بهمون خوش بگذره.
فکر نکنم دیگه تا سال جدید پستی داشته باشم و وقت کنم بنویسم پس اگه نیومدم پیشاپیش عید همگی مبارک و سال خوبی رو برای همگی آرزومندم
در ادامه ی مطلب عکسای کیان جون رو ببینید
توی این عکس واسه اولین بار عروسک های موزیکال بالای تخت کیان رو روشن کردیم و کیان مات و مبهوت مونده بود
کیان در سه ماهگی
دورت بگردددددم جوجه ی من