کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

نی نی من و بابایی

مامان و بابای در به در!!!

1391/5/17 16:13
نویسنده : مینا
516 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلمماچ

الان تو داری با بطری آب بازی میکنی و شیطونی میکنی.هر از گاهی هم یه نگاه به من میکنی و یه لبخند تحویل من میدی، منم میخندم و انگاری اصلا یادم رفته دیشب چه بلایی سرمون آوردی!

بله دیشب اوضاعی داشتیم.البته هر شب اوضاعی داریم ولی خب دیشب دیگه سنگ تموم گذاشتی پسرم.دیشب مثل همیشه کلی شیطونی کردی و از مبل و میز و تلویزیون و یه جورایی دیوار راست آویزون شدی و کلی باهات بازی کردیم شاید خسته بشی و بخوابی ولی هر چی بیشتر میگذشت چشمای نازت بازتر میشد.خلااااصه بالاخره ساعت 3 تسلیم شدی و خوابیدی.تازه چشمام گرم شده بود که بیدار شدی و هر چی بهت شیر میدادم و راه میبردمت نمیخوابیدی و گریه میکردی نمیدونم چرا؟دیگه گریه هات به جیغ تبدیل شده بود که دیدیم صدای در میاد حمید از توی چشمی در نگاه کرد و گفت واااای همسایه است چیکار کنیم؟استرسمن که در رو باز نمیکنم!حالا ساعت چند؟4 صبح!همین جوری که کیان جیغ میزد و من داشتم میرفتم که در رو باز کنم با خودم فکر میکردم اگه همسایه گفت چرا نمیذارین بخوابیم و چقدر بچتون گریه میکنه منم بگم خب بچه اس دیگه!همینه و ... در رو باز کردم خانم همسایه گفت سلام میخواستم بگم اگه بچتون دلش درد میکنه من عرق نعنا دارم میخواین بهتون بدم؟منم با شرمندگی گفتم نه دستتون درد نکنه پسرم بد خواب شده دلش درد نمیکنه و کلی معذرت خواهی کردماوه  

برای اینکه بیشتر از این شرمنده ی در و همسایه نشیم به حمید گفتم بپر ماشین رو روشن کن تا ببریم دورش بزنیم تا بخوابه حمید هم سریع رفت و منم سریع کیان رو بغل کردم و رفتم.اولین باری بود که 4ونیم صبح توی شهر میچرخیدیم تجربه ی جالبی بود. به جز ما 3تا و البته کارگر های زحمتکش شهرداری کسی تو خیابون نبود!

وقتی کیان خواب رفت یه نگاه به خودمون انداختم دیدیم حمید با شلوارک نشسته پشت ماشین و داره دنده عوض میکنه منم با دامنی که اصلا یادم نمیاد کی پوشیدمخنثی

بله پسر گلم دیدی چه جوری ما رو اون موقع صبح آواره ی خیابون ها کردیقهرقلب

برگشتیم خونه و 5صبح منو حمید به جای شب بخیر به هم صبح بخیر گفتیم و خوابیدیم!نیشخند

 

سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من

از وفاداریه دنیا این شده حاصل من

بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه

این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه

خیال باطلقلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان محمد صادق(زهرا)
17 مرداد 91 16:35
سلام مینا جون!

آرهههههههههههههههههههه! یادم اومد!

البته نه قیافه ات رو متا سفانه! می تونی بذاری پای آلزایمر من!

ماشاللا چه پسر نازی داری!

خدا حفظش کنه!
**_**_**_*_*_**_*_*_*_*_
پستت هم خیلی بامزهززه بود کلللللی خندیدم توو اوج گشنگی!!!!

محمد صادق منم اون موقع هاش که بود تا 1 سال و خرده ایش یه وقتایی همین طوری ادا در میاورد و نمی خوابید! تازه اکثرا گریه هم نمی کرد و فقط تا 4 صبح ***همین طوری*** بیدار بود و منم مجبورا پا به پاش بیدار بودم!!!

*************************

ببوس پسر نازت و.....

راستی اگه دوس داری تبادل لینک کنیم!


ممنونم عزیزم.آره منم خوشحال میشم لینکیدمت
عمه هاجر
17 مرداد 91 19:16
آخیییییییی عزیزززززززززززم...

واااااااااااای با این لباساااااا رفتین بیرون..
ان شالله بچمون بزرگ میشه .خوب میشه

نکنه دندون در میاره؟؟؟؟


والا چی بگم این آقا پسر با این دندوناش مارو سر کار گذاشته!درم نمیان که دلمون خوش باشه به خاطر دندوناشه این کاراش
عمه کیان
18 مرداد 91 1:04
کیاااااااااااااااااااااان مامانی و بابایی رو ببوس معذرت خواهی کن عمه
آفرین پسر گلم
خوبه بنزینتون تموم نشده با اون تیپاتون


واااای آره!!!
الهه رادین
18 مرداد 91 1:24
فدای گل پسر بشم من که حسابی مامان بابا رو اذیت کرده ههههههههه....... شبی بوده هااااا امان از این وروجک هاااااا
فرشته
18 مرداد 91 15:17
سلام میناجون19مردادشاهده جون باید بره آزمایشگاه بیایدباهم برای حاجتش زیارت عاشورابخونیم


ببخشید عزیزم من متوجه نشدم جریان چیه؟شاهده کیه؟
مامان آرتین
18 مرداد 91 17:29
آخی عزیزم. مامانی شاید قراره دندون دار بشه


امیییییدواریم
مامان آریا
18 مرداد 91 23:54
سلام مینا جون
هههههههه اخی واقعا خاطره شد
حداقل به یکی از این کارگرای شهرداری میگفتین یه عکس سه نفره ازتون بگیره میزاشتی یه خورده میخندیدیم
منم فکر میکنم وقت دندونش باشه
ایشالله به سلامتی دندونای گل پسرمون در بیاد


هیییی آره واقعا دیدنی میشد
maman aria
20 مرداد 91 0:33
ajab
roozye sokoot gerefti?
ye harfi ye sokhani
delamon terkid baba
ye khalye bandari dare aria
oonam dare saresh sholoogh mishe



هییییییییی آخه حرفم نمیاد
صوفیا مامان سامیار جون
20 مرداد 91 4:31
وااااااااای مینا جون شما هم اره !!!!!! ما هم کلی از این روزا رو تجربه کردیم وهمچنان........
ببوس این پسر شیطونو. راستی مامانی پسر شیطونی نکنه چی کنه؟؟؟


chashmmmmm