8ماهگیت مباااااارک
سلام
ضمن عرض تبریک به آقا کیان گل به مناسبت 8 ماهگی و ورودش به 9 ماهگی و کارهای جدیدش به پاره ای از شیطنت های این شازده پسر می پردازیم
البته در ادامه ی مطلب...
این روزها فقط باید چشم بدوزم به این نینی گولو که کاری دست خودش ندهدیگه نمیتونم به کارام برسم. اگه یه لحظه ازش غافل بشم یا سیم تلویزیون رو از برق در میاره یا باید از تو دهنش دستمال کاغذی بیارم بیرون یا میره سراغ لاک های من و محکم میکوبتشون به میز!
گفتم بذارمش تو تختش و عروسک های موزیکال بالای تختشو براش روشن کنم شاید یه 5 دقیقه سرش گرم بشه،البته شدااا ولی چه جوریش مهمه!
خب این از این!گفتم یه کم تلویزیون روشن کنیم که خدا رو شکر بالاخره این خاله شادونه به یه دردی خورد و کیان یه چند دقیقه ای سرش گرم شد
قربون اون پمپرزت برم که بیرونه
بعد از 2 دقیقه حوصله ی کیان جونم سر رفت و واسه خودش یه چیزه دیگه پیدا کرد
بله کیان با شارژر موبایل آقای پدر خودشو شارژ کرد و دوباره ...
اینجا اولین باریه که آقا کیان پله ی ترقی یا همون پله ی آشپزخانه را اینگونه طی کرد!
در این عکسی که مشاهده میکنید کیان طی یک عملیات شگفت انگیز در سن هفت ماه و بیست و چهار روزگی دستش رو به میز گرفت و ایستاد
به نظرتون چه چیزی کیان رو اینجوری مات و مبهوت کرده؟
عمرا بتونیین حدس بزنین!پس خودم میگم.هیچی اینجا یه آدامس ناقابل تو دهن من بود که کیان متوجه شد و با تعجب به دهن من خیره شد و بعدشم انقدر با ناخن هاش دهن منو چنگ زد که مجبور شدم آدامسمو که هنوز شیرین بود بندازم بیرون
دیدن این عکس ها هم خالی از لطف نیست
من به قررررربون اون پاهای کوچولوت برم مامانییییییی
و این هم عکس 8 ماهگی عشق مامان
این عکس بسسسسیار حرفه ای رو هم بابای کیان زحمت کشیدن