دست تو ،قلب من!
انقدر حالم گرفته است که خدا میدونه!!!
نمیدونم والا چه حکمتی تو کار بود که انقدر الکی الکی با یه پرت شدن از رو مبل باید دست کیانم ترک برداره و مجبور بشیم گچ بگیریمش!!!
لحظه ای که دکتر داشت عکس دستشو با دقت نگاه میکرد قلب من تند تند میزد و لحظه ای که گفت دستش مشکوک به شکستنه اشکام ناخوداگاه سرازیر شد.دیگه نمیتونستم حرف بزنم...
خدایا شکرت که به همین جا ختم شد و پسرم حالش خوبه ولی کاش این دو هفته زود بگذره طاقت ندارم دست کیانم رو اینجوری ببینم.
اصلا حوصله ی نوشتن ندارم.حس میکنم باشکستن دست کیان قلب من هم شکسته!
فردا تولد پسریمه عشق من تولدت مبارک
اینم از روزگار ما!
الهی مادرت بمیره.کاش دست من اینجوری شده بود!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی