عملیات فتح المبین!
بالاخره عملیات فتح المبین با رمز یا زهرا با موفقیت انجام شد و نتیجه اش هم این شد که مشاهده میکنین!
همیشه با کوتاه کردن موهای پسری مشکل دارم!از قیچی و کوتاه کردن موهاش بینهایت بیزاره.وقتی خوابه هم تا دست به موهاش میزنم تکون میخوره و کلا هم خودم نمیتونم خوب و مرتب براش کوتاه کنم.دو باری هم که آرایشگاه بردمش، انقدر کولی بازی درآورد که دیگه توبه کردم!
این بار موهاش انقدر بلند شده بود که از نوه کوچولوی همسایه بگیر تا بقال و چقال هر کی مارو میدید میگفت موهاشو کوتاه کنین بلند شده
از اونجایی که همسری بسیار کم تحمل و کم صبره ترجیح دادم با یکی از دوستای خوبم بریم آرایشگاه.دلم میخواد این جور مواقع کسی کنارم باشه که با حرفاش یا رفتارش بهم روحیه بده.جملاتی مثل الهی بمیرمممم ،وای خدا مرگم بده و ... فقط تو دلم آدم رو خالی میکنه
شب قبل کلی براش قصه در مورد آرایشگاه رفتن گفته بودم و مثلا آمادش کرده بودم ولی بازم یک کارایی کرد که همه مارو نگاه میکردن و میخندیدن.من و دوستم و سه تا آرایشگر دیگه ریخته بودیم دور کیان ولی بازم چارش نمیکردیم.یه آقایی سرش رو گرفته بود.یه آقایی پاهاشو گرفته بود.منم دستاشو گرفته بودم.یکی هم که موهاشو کوتاه میکرد و دوستم هم با کیان حرف میزد و براش اسمارتیز و خوراکی میاورد ولی انقدر جیییییغ زد و اون آقایون بیچاره رو لگد زد که همشون هاج و واج مونده بودن،میگفتن چقدر زور داره مگه چند سالشه؟
پسر تنومندم، بهت افتخار میکنم که انقدر زور داری
کیان داد میزد نکوووون نکوووووون!!! خلاصه یک وضعیت وصف ناپذیری بود ولی بالاخره تموم شد.دوستم گفت تو گفته بودی که اینجوریه ولی من دیگه فکرشو نمیکردم این کارارو بکنه!این اند کولی شیرازی بود
ولی پسرم موهاتو همچین کوتاه کردن که دیگه تا عید نیاز به آرایشگاه نداری.الهی قربونت برم که چقدرم زشت شدیبعد از اینکه اومدیم خونه و پسری خودش رو تو آیینه دید ،وااای که چقدر قیافش دیدنی بود!هی خودشو نگاه میکرد، غش غش میخندید باورش نمیشد این خودشه
خب بگذریم...
این روزها میتونم به جرات بگم که نصف بیشتر روز رو در دستشویی به سر میبری!بعد از عملیات دستشویی تا کلی وقت تو دستشویی آب بازی میکنی.یه لیوان هم برمیداری میبری و کلی وقت با لیوان آب میریزی تو توالت من نمیدونم چه جذابیتی داره این کار؟؟؟
همسری میگه نذار این کارو بکنه به خدا اصراف میشه ساعت ها شیر آب بازه و آب به هدر میره و بعضی ها اصلا آب ندارن.میگه گناه میکنیم ولی وقتی میبینم سرت گرم میشه و اگه بخوایم بیاریمت بیرون تا کلی وقت اشک میریزی به همسر جانمان میگم گناهش گردن من بذار بازی کنه
چند روزی هست که دیگه یه چیز جدید هم به اتاق بازی کیان(wc) اضافه شده!پسری اصرار داره که لودرش رو ببره تو دستشویی بازی کنه ینی یه موقع هایی دلم میخواد خودمو از هستی ساقط کنم!ولی نمیکنم و مثل یک مادر صبور و مهربان دل به دلش میدم و چند روزی هست که با لودرش تو دستشویی صفا میکنه
دست پسریم با ماهی تابه سوخته،البته اصلا گریه نکرد و من فرداش متوجه شدم که قرمز شده بود،وقتی یه کار بد میکنه و من بهش چپ چپ نگاه میکنم سریع دستشو میاره نشونم میده و میگه:دیدی گاباله دست سوخت؟بعد خودشم میگه بیمیلمممم دقیقا مثل من میگه بمیرم!ینی هرچقدرم ادم بخواد جدی باشه نمیشه و خندش میگیره.الهی صد ساله بشی عمرممممم دشمنت بمیره شیرین زبون من
یه وقت هایی هم تو بازیاش خودش با خودش حرف میزنه و میگه گاباله،دست ،سوخت بعد دست خودشو بوس میکنه!!!
تازگی ها بدون اینکه من بهش بگم،به خصوص شب ها موقع خواب خودش منو بوس میکنهوای که یکی از قشنگترین لحظه های عمرم همون لحظه است.ینی دلم میخواد از خوشحالی خودمو قیمه قیمه کنم
قرررررررربون اون لبای کوچولوت برم من زندگی من
شب ها موقع خواب همین طور که پتوی عزیزش رو میکشه روی سرش ،از زیر پتو یه صداهایی میاد:ماشین آگا جون (عاشق آقاجون و ماشینشه)،عمو لیضا (شوهر عمه پسری)بدایا (بردیا پسر خاله)،خاله پیلی زن (قصه ی خاله پیرزن)سوسوله (سرسره)بعد هم یهو قاطی میکنه و میگه بچههه بولوووووو دوا دوااااااا لوسسسس
یکی از ورزش های من و پسری اینه که میریم رو تخت و ادای پهلون پنبه تو عمو پورنگ رو در میاریم و بالا و پایین میپریم.البته پیشنهاد از ایشون بوده!حتما هم من باید بپرم تنهایی بهش حال نمیده.خودمونیما جنس خوش خوابم خیلی خوب بوده که تاحالا فنراش نزده بیرون
وقتی تو یه فیلمی دو نفر با هم دعوا میکنن کیان داد میزنه دوا دوااااااا بعد میزنه تو سر خودش و میگه ای خداااا ای خدااااا
چند شب پیش همسری به من گفت مینا ساعت چنده؟تا اومدم ساعتو نگاه کنم کیان گفت 10 !!!
دیگه از کارای بامزه اش الان چیزی یادم نمیاد بریم عکس ببینیم
آب بازی در wc
این موش کوچولو تازه از خواب ظهر بیدار شده و داره از زیر بالشت یواشکی مارو نگاه میکنه
تو این عکس هم تازه از خواب پا شدی و یه ریز میگفتی پیچی(پیچ گوشتی)جالو(جارو)!میخواستی مثل باباییت جارو رو مثلا درست کنی
کیان و لودرش
واسه بیرون رفتن به هر شیوه ای متوسل میشه.اینجا داشت ملتمسانه به این مجسمه ی گربه میگفت بلیم دد؟
راستی این لباس خواب خوشتل رو هم مامان جون سری قبل که رفته بودیم بندر واست دوخت
اینجا هم رسما داری از بی خوابی و خستگی بی هوش میشی ولی همچنان چشم به تلویزیون دوخته بودی!
بالاخره خواب رفت! تونستیم ناهارو با آرامش بخوریم
این عکس هم مال دیروزه اولین بارون پاییزی بارید و منم پسری رو بردم بیرون تا با مفهوم بارون از نزدیک آشنا بشه.جالب اینجاست که وقتی رفتیم بیرون و نم نم بارون میریخت رو دستامون در کمال ناباوری کیان شروع کرد به خوندن آهنگ بارون بارون بارونه هی!!!
البته به زبون خودش اینجوری:بالون بالون ،بالون هی آخه تو اینو از کی یاد گرفتیییییییی جوجه؟؟؟؟
تمامممم نقطههههه
هفته ی دیگه داریم میریم بندر.ایشالا واسه تاسوعا و عاشورا اونجاییم هوراااااااااااااا