کیان غرغرو میشود!!!
سلاااااااااااام
خیلی خوشحال و هیجان زده ام.چون خواهرزاده ی کوچولوی من امروز به سلامتی به دنیا اومدپرهام نازنینم به دنیای ما خوش اومدی.خیلی عزیز و دوست داشتنی هستی.انشاالله همیشه لبت خندون و دل پاکت شاد باشه جیگرم.
پارسال خاله سمیرای مهربون تو بیمارستان شب تا صبح پلک نزد و مواظب کیان من بود حالا امسال که خودش میخواست نینی بیاره من گرفتار شازده کوچولوم بودم و کاری از دستم بر نیومد.وااااای امروز که رفتم بیمارستان یادم افتاد به زایمان خودمو یه جوری شدم.خداروشکر که اون روزا توم شد و انشاالله خدا کیانم رو حفظ کنه و منم دیگه هرگز پام رو نذارم بیمارستان!شاعر میگه بچه که عمر و نفسه همین یه دونه اش بسه.البته این شعر رو از خودم گفتم شاعری در کار نیست
از پسر نازم بگم که این روزها خیلی خیلی اذیتمون میکنه و به خاطر دندوناش که دارن در میان، روزی صد بار جد بزرگوارمون رو میاره جلوی چشمون تازه درد دندوناش کم بود تب سنجاقک کوفتی هم بهش اضافه شد و سه روز تب کرد و بعد هم بدنش دونه زد.حالش اصلا خوب نبود همش گریه میکرد و نق میزد.لب به غذا هم که نمیزد.پسر کوچولوی من انقدر بی حال بود که دیگه نمیتونست راه بره و ضعیف شده بودمنم همش غصه میخوردم و قلبم درد میگرفت وقتی کیانم رو اینجوری میدیدم
خداروشکر حالا بهتر شده و فقط یه کم غرغر میکنه واسه دندوناش.این چند روز اصلا نخندیده بود و من دیگه دلم می پوسید.الهی قربون اون خنده هات بره مامان که کلی نیرو میگیرم وقتی میخندی و وقتی شادی انگار دنیا مال منه. زندگیم فدای خنده هاااااااااات عشقم
یه آش دندون هم با کلییییی مصیبت واسه پسر نازم پختم و بردم خونه ی مامانم و همگی با هم خوردیم.با توجه به اینکه اولین باری بود که آش درست میکردم خوب بود.جای خانواده ی آقای پدر خالی بود
کیانم داری اذیت میکنی و نمیذاری بنویسم پسسسس من برم.خداحافظ
اینم از آش دندون پسری