ده ماهگی و رفتن به اصفهان
سلام عششششقم
واااااااای که چقدر خسته ام وااااااای که چقدر کار دارم ولی مهمتر از خستگی و کار گذاشتن یه پست به مناسبت 10 ماهگی پسر نازمه.نازنین پسرم 10 ماهگیت مبارک.الهی که 100 ساله بشی
پسرک کوچولوی من دیگه چیز زیادی به تولد یک سالگیت نمونده و من بی قرار اون روز قشنگمهر چند برنامه ی خاصی واسه تولدت ندارم و بر خلاف باباییت که دوست داره واسه تولدت یه مهمونی توی باشگاه بگیره من میخوام فقط خودمون باشیم و از شلوغی بیخودی خوشم نمیاد.آخه پسر نازم تو که الان از مهمونی و بریز و بپاش چیزی نمیفهمی ، فقط کلافه میشی و به بقیه است که خوش میگذره نه تو! انشاالله بزرگتر که شدی خودت نظر میدی که دوست داری برات چی کار کنیم.فدای اون نظراتت بشم جوجه ی من.
کیان موچولوی من دیگه مدت راه رفتنت توی این ماه بیشتر شده و فوق العاده بامزه راه میری دلم میخواد بخورمت.آخه مثل نخود واسه خودت تو خونه قدم میزنی و فضولی میکنی.روزی چند بارهر چی لباس توی کمدت هست رو یکی یکی با اون دست های کوچولوت در میاری و پرت میکنی بیرون تازگی ها به کمد منم یه حالی میدی.همین طور کشوی میز آرایش ،هر چی لاک و گیر دارم پخش میکنی وسط اتاق.چند روز پیش هم نمیدونم چه جوری تونستی پنکک من رو از روی میز آرایشم برداری و مثل موش دوتا تیکه از ابر پنککم رو با دندونات بکنی!
آهان گفتم دندون در حال حاضر دوتا دندون داری اونم از بالا که از هم فاصله دارن وقتی میخندی میشی عین خود باب اسفنجی
خب حالا یکم از خودم بگم.ما تصمیم گرفتیم واسه زندگی به اصفهان بریم.هم به خاطر یه موقعیت کاری واسه آقای پدر هم واسه اینکه هر چی فکر میکنم میبینم واسه آینده ی کیانم اینجوری بهتره.درسته که من اصفهانی نیستم ولی آقای پدر که هست و خب شهر کیانم که هست.دل کندن از خانواده و شهری که توش بزرگ شدم( هر چند زادگاه من نیست و فقط به خاطر شغل پدرم اینجا یعنی بندرعباس موندگار شدیم )خیلی سخته!اصلا دلم نمیخواد در مورد خانوادم و جدایی و دوری و دلتنگی و این حرفها چیزی بنویسم چون اعصابم خورد میشه فقط از خدا میخوام که خودش کمکم کنه تا این تحول بزرگی رو که داره تو زندگیم اتفاق میافته به راحتی پشت سر بذارم و بهم آرامش بده چون خیلی استرس دارم واسه اثاث کشی،واسه یه زندگی جدید و خلاصه همه چیز.الانم وسیله هامون تو راهه و منم خونه ی مامانم هستم تا پس فردا با کیان بریم به اصفهان.خدایا خودت هوای ما رو داشته باش
راستی دوستای خوبم ببخشید که نمیتونم بهتون سر بزنم فعلا که خیلی گرفتارم .سر فرصت میام به همتون سر میزنم.خیلی التماس دعا
در ضمن به دلیل مشغولیت فکری و کاری فعلا عکس ازآقای کیان خان موجود نمیباشد.