برای خاله منا جون
سلاااااااااااااام
وووووی الان ساعت 3 شبه!تاحالا این ساعت پست نذاشته بودم.چه حالی میدهههههههه کیان و باباش خوابن و دیگه راحت میتونم کارمو انجام بدم.
خب خدمتتون عرض کنم که این پست رو به خاطر خاله منای عزیز کیان یعنی آبجیه گلم گذاشتم که هی میگه از کیان عکس بذار تو وبلگش!
منا جون باور کن که کیان دیگه نمیذاره ازش عکس بگیرم و هر وقت دوربینو میبینه دستم اینجوری میکنه
به لطف دندون های ریز (و تیز) آقا کیان تمام کت و کولم کبوده!نمیدونم این چه عادت بدیه که پیدا کرده که هی منو گاز میگیره!اونم فقط منو!
دور دسته های تمام کابینتها رو با کش بستم که نتونه ظرف هامو پخش زمین کنه! دیگه واقعا غیر قابل کنترل شدی پسرم!
گل پسرم هنر کرده تازه یاد گرفته دست بزنه!میذاشتی یه 10 سال دیگه مامان جان!نه که دیر یاد گرفته حالا میخواد جبران کنه تو خنده و گریه دست میزنه.موقع شیر خوردنم دست میزنه
تازگی ها دور خودش میچرخه و بعد سرش گیج میره و بنگگگگگگگگ میخوره زمین بعد هم خودش میخنده.
خلاااااااااااااااصه که خیلی شیرین شده پسر ناااااااااااازم
یه عادت بامزه ی دیگه ای هم که داره اینه که پتوشو براش پهن میکنم زمین یه 10 دقیقه ای روش غلط میزنه و با پتوش بازی میکنه اینم عکساش
بله نازنین پسرم خیلی کم پیش میاد که سر خودشو اینجوری گرم کنه وتقریبا میشه گفت تمام روز رو از من آویزونه و هی میگه بغلم کن این شکلی
حالا یه عکس بامزه از کیان(سیبش افتاده زیر مبل)بچم چه تلاشی میکنه
این 2تا عکسم تار شد ولی میذارم
اینجا نور فلش میخورد تو چشمای کیانو چشماشو میبست
وای پسر تا حالا فقط اینجوری ندیده بودمت که خداروشکر دیدم