کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

نی نی من و بابایی

حسم نمیاد:(

1392/1/25 23:37
نویسنده : مینا
706 بازدید
اشتراک گذاری

ایییییش، نمیدونم چرا تو سال جدید انقدر تنبل شدم و اصلاااا حال و حوصله ی نوشتن ندارم!

ولی بایددد بنویسممممم! آره تو میتونییییی بنویسسسسس آهااااان.... داره یه کم حسش میاااااد،خب از کجاااااااا بگم؟؟؟هان از عید میگم.

آخرای اسفند طی یک عملیات انتحاری 12 شب به سمت شیراز راه افتادیماسترسمطمئنا جای شبهه ای نیست که چرا 12 شب؟بلههه که کیان تو راه بخوابه و اذیت نکنه.تا خود شیراز هم خوابید و خداروشکر اذیت نشدیم و این اولین تجربه ی سفر ما در نیمه شب شداوه

از شیراز تا بندر هم خوب بود فقط آخرای راه دیگه حوصله ی پسر خانمون سر رفته بود که خب طبیعی بود حوصله ی خودمون هم سر رفته بودهیپنوتیزم

بندر هوا عالی بود و جای همه ی دوستان خالی.ولی خب متاسفانه چون کیان جاش عوض شده بود خیلی اونجا ناآرومی کرد و نذاشت زیاد به من خوش بگذره.کیاااااااااااان خیلی از دستت ناراحتمممقهر

یه سفر دو روزه هم با خانواده به قشم و جزیره ی هنگام رفتیم ،که خب بااااااااااااز هم به دلیل شیطنت های آقا کیان ...کلافه یه چند تا عکس هم واسه اثبات ادعام میذارم که کسی حرفامو انکار نکنه(جمله ی حقوقی رو داشتیننیشخند)

بلههه این خلاصه ای از ماجرای سفر عید ما بود.از خود پدر صلواتیش بگم که خیلی عاقل شده 

 دیگه خیلی از حرفامون رو میفهمه.مثلا وقتی بهش میگم برو کفشاتو بیار بریم دد میره از تو جا کفشی کفشاشو میاره و خودشم میشینه روی پام تا کفشاشو پاش کنم.البته خیلی وقت ها هم بدون اینکه من بگم خودش کفشاشو میاره تا بکنم پاش.بیشتر وقت ها تو خونه با کفشه تو توهمات خودش کفش میپوشه و میره پارک خندهمیگیم برو با ماشینت بازی کن سریع میره سراغ ماشینش و بازی میکنه.میگیم بشین میشینه میگیم پاشو پا میشه قرررربون اون گوشات برم که میشنوی و گوش میدی ماچالبته اگه نخواد کاری رو انجام بده هرچی بگیم هم گوش نمیده!وقتی هم معنی یه حرفی رو نمیفهمه میگه چیییییی؟؟؟بغل کلا از چی و چیه خیلی استفاده میکنه.یه بار که تو خواب داشت میگفت چیییی ای من به فدای اون خواب دیدنت بشم.

این روزا دیگه شدت علاقش به بیرون خیلیییی زیاد شده یعنی یه جورایی دیگه ما کم آوردیم نمیدونم باید چی کار کنیم!صبح ها من زودتر از خواب بیدار میشم و غذا رو آماده میکنم.وقتی کیان بیدار شد صبحانشو میدم و میریم بیرون.تو کوچه پس کوچه ها و بعضی وقت ها هم پارک نزدیک خونه کلی راه میره و بازی میکنه منم دنبالش میدوم.یه موقع هایی دو یا سه ساعت راه میره و من دیگه سر گیجه میگیرمهیپنوتیزمخسته و هلاک برمیگردم خونه تا دست تو جیبم میکنم و کلید رو در میارم که درو باز کنم شروع میکنه به جیغ کشیدن و فرار کردن.وقتی هم وارد خونه میشیم تا یه بیست دقیقه ای خودشو به در و دیوار میزنهوقت تمام

وای دیروز رو بگو از ظهر واسه ناهار با فامیل همسری تا دم غروب تو پارک بودیم یعنی دیگه از خستگی نا نداشت این بشر از بس که راه رفته بود ولی بازم وقتی برگشتیم خونه کلی اشک ریخت و باز ...کلافه

داشتم به همسری میگفتم کاش ما عشایر بودیم دیگه کیان مشکلی نداشت همیشه بیرون بودخنثی

از خودم بگم که نمیدونم چرا چند وقته بی حوصلم یعنی از وقتی ازبندر برگشتیمناراحتاینترنتم رو خیلی کم کردم.فیس بوک رو که کلا تعطیل کردم دوماهی میشه نرفتم.نینی سایت هم همین طور!درش روتخته کردم.بیشتر وقتم رو واسه کیان میذارم و خوندن کتاب های روانشناسی و تربیت کودکان.وقتی بخام برم سر کار دیگه فرصتی برای خوندن این جور کتاب ها ندارم.

راستی بالاخره منو پسری چند روز پیش با هم با ماشین رفتیم پارک.خداروشکر پسر خوبی وبود و نشست و کمربندشو باز نکرد.وای انقدر حال داااادتشویقمی بینی پسرم همه ی بچه ها از 6 ماهگی با ماماناشون تنهایی با ماشین میرن بیرون اونوقت من با شما تو سن یک سال و 4 ماهگی رفتم بیرون کلی ذوق کردمقهر

ولی بازم مرسی که پسر خوبی بودی جوجهماچ

 

اینجا لندیگرافه که ماشینامون رو گذاشتیم توش و داریم میریم به سمت قشملبخند

 

ماشینامون رو تو اسکله ی قشم پارک کردیم و رفتیم جزیره ی هنگام که  دلفین ها رو ببینیم ولی چون دریا طوفانی بود قایق ها حرکت نمیکردنناراحتشب رو جزیره ی هنگام خوابیدیم و فردا صبح هم برگشتیم.

موقع برگشتن تو اسکله یه یک ساعتی علاف شدیم تا قایق بیاد ، این یک ساعت بر من عمری گذشت!!!

چون هم به خاطر اینکه تو اون جزیره اصلا ماشینی وجود نداشت ومجبور بودیم پیاده بریم و بیایم خیلی خسته بودم و هم کیان دیگه زده بود به سیم آخر و به هیچ عنوان تو بغلمون نمیموند و خودشو پرت میکرد پایین که بره و این کارارو بکنهسبز

پسرم میخوام یه چیزی رو همین جا اعتراف کنم.بعد از اینکه کلی خاک تو سر خودت و من ریختی شروع کردی به مشت مشت خاک خوردن و من هر کاری میکردم نمیتونستم جلوتو بگیرم دوباره فرار میکردی و میرفتی یه جای دیگه خاک میخوردی.بنابراین مجبور شدم به روش فیزیکی متوسل بشم و واسه اولین بار تو رو زدمخجالت

البته خیلی محکم نبوداااا زدم پشت دستت و تو هم شونه ی منو آنچنان گاز گرفتی که جزیره دور سرم چرخید!!!

تو اون موقعیت که بودم دلم میخواست گریه کنم از دستت ولی الان که دارم فکر میکنم خندم میگیره به کارامون.امیدوارم کسی تو نخ ما نبوده باشهزبان

بعدش هم هوس کردی چهار دست و پا بری تو دریاتعجب

اینجا هم باز کلی سر تو آب رفتن فیلم سرمون در آوردی ولی این دفعه دیگه سر بابایتاز خود راضی

همینجا، جا داره که از خاله سمیرای کیان و عمو اکبر تشکر کنم که برنامه ی این سفر رو چیدند و غرغرای منو تحمل کردننیشخند

اینم یه عکس دیگه

هر روز کفشارو در میاره و یه مدل دیگه میچینهقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

عاطفه
24 فروردین 92 20:13
بالاخره اومدی خواهررررررر وای مینای خسیس چندتا عکس بیشتر میذاشتی از خودت ...از کیان جونم از روبرو از صورت خوشگلشششش


اخییی عزیزم راست میگی چشم حتما میام تو پست بعدی عکس از صورت ماهش میذارم
مامان محمدپارسا
25 فروردین 92 14:01
salam azizam sal no ba takhir mobarak
enshaalah hamishe be safar va shadi kheyli gol pesali bozorg shode pesal ma ham sheyton shode


ای دووووونم الان میام به وبت سر بزنم
خاله سمیرا
25 فروردین 92 14:09
مینا جونم فک کنم یادت رفته که منم تو اون یک ساعت با پارسا و پرهام کنار تو وکیان بودیم . ی چیزی بگم ناراحت نشو من و پسرام که هاج و واج شما رو نگاه میکردیم بماند کل آدمای جزیره هم از تو اسکله و پشت پنجره هاشون تو نخ شما بودن و حیرون


چرا آبجی گلم یادمه تو پیشمون بودی و هر از گاهی سرتو تکون میدادی و لبخند تلخ میزدی.تو که محرم اسراری اشکال نداره عزیییییزم
soheila
25 فروردین 92 18:45
Vay ghorbounesh besham ke Omahas shologhe azizam.mina axae ke gozashti kheyli bahalan va koli khandidam ke gazet gerefte


بلهههه بایدم بخندی!!!نوبت منم میشه به زودی بهت بخندممم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
26 فروردین 92 6:46
مینا جون روشا هم سن کیان جون که بود ماهم بابیرون رفتن این مشکلاتو داشتیم خوبه مال شما خورده به تابستون .
یه ذره بگذره منطقی میشه.دیگه گیراش کمتر میشه.
قربون خودتو اون شیطونیا که همه اینجوری شدن


الهه جون ما هم بیصبرانه انتظار روزهای منطقی شدن پسری رو میکشیم
زهرا _ مامان مریم گلی
26 فروردین 92 12:50
سلا مینای نازنیننن....خوبی؟دوباره بازم اینجام سال نوت مبارککککک

وای خدا مینا مردم از خنده...هم از طرز نوشتنت هم از عکساش!یعنی منم اگه جای تو بودم بی برو برگرد دیووونه میشدم!ولی خداییش خیلی خنده داررررررر بود....مریمم دقیقا از همین کارا میکرد و میکنه!!!!


سال نو شما هم مبارک دوست گلمای باباااا پس عروسمم مثل پسرمه؟؟؟
خاله منا
26 فروردین 92 13:37
همین الان وبلاگ رو باز کردم که بگم بیا عکس بزار از کیانم که دیدمممممممممم بلهههههههه خودت دست به کار شدی
فکر کن شما عشایری بودین دیگه کیانو کی جمع میکرد
ما در حال بار کشی بودیم و شما در این حال؟
فک کنم از همه بیشتر به من و مجی خوش گذشتاا



اون که بلهههه اگه عشایر هم بودیم باز یه فیلم دیگه سرمون در میاورد
ایشالا همیشه تو و مجی خوش باشین
منا مامان امیرسام
28 فروردین 92 1:20
یعنی عاشقتم .چقدر شیطونی میکنی
بعد هم عاشق نوشتار مامان میناتم.رنگی مینویسه .من که کاااااااااااملا درکت میکنم مینا جون
عکسهایی که داره خاک میپاشه رو که دیدم خندم گرفت .توضیحات بعدش رو که خوندم راستش بلند بلند خندیدم
دقیقا همین کارها رو امیرسام با ما تو مشهد کرد.فکر کن زمینی رفتیم که تو هواپیما اذیت میکنه از اول تا اخر بیدار بود.من تو راه شهید شدم
خدا گل پسرت رو نگه داره خیلی بانمکه.چه تو اون گیر و دار عکس هم انداختی



هههههه مرسی عزیزم به کارای پسری و نوشتار بنده لطف داری
واقعا منا جون با بچه ها مسافرت کردن اشتبااااااااهه
مامان آرتین (الهه)
28 فروردین 92 2:25
الههههی من قلبونت برم خاله دلتنگت بودم
ولی کیان جون واقعا شیطونی


خدا نکنه خاله جون
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
30 فروردین 92 15:13
مینا جون رمز پست رو خصوصی واست میذارم.


بااااااش
زهرا(✿◠‿◠)
31 فروردین 92 10:47


الهی.....

کیان شمام که عین محمد صادق ما شیطون از آب درومده!!!





اون قسمت که گفتی باید عشایر بودیم و کیان همش بیرون بود!



قصه ی حال و روز من و گفتی!



فکرکنم کلا مسافرت تا یه چن سالی زهر ماره!!!



این نیـــــــز بگذرد...




دقیقااااا

آیلار
21 اردیبهشت 92 14:19
مینا جون قربون این پسر کوچولوت برم که اینقدر شیطونه
آیلین منم وقتی میریم پارک تمام سنگای پارکو یکی یکی تست می کنه ببینه کدوم خوشمزه تره
ولی مینا بزار گل پسر بچگیشو بکنه
اینقدر حرص نخور گلم می دونم خیلی سخته ولی خوب باید خودشونو تخلیه کنن دیگه نه


خدا نکنه عزیزم به چششششم میذارم شیطونی کنههههههه