کمبود وقت!!!
آخ که چقدر حرف واسه گفتن دارم ولی وقت ندارم
یه وقت فکر نکنین سر کار میرماااا، نه هنوز در منزل به شغل شریف بچه داری مشغول هستم و به قول پسرخاله ام کارخونه دار هستم ولی چند وقتیه که پسری امانم رو بریده!یعنی الان این شکلیماااا
حالشو ندارم از فیلمای جدیدی که سرم در میاره بنویسم خیلی خستم. بعدا میگم چی کارا میکنه تا دل مامانایی که مثل من گرفتار همچین زلزله ی 10 ریشتری هستند خنک بشه و بدونن که تنها نیستن و اون مامانایی هم که بچه های مثبت و پاستوریزه دارن و نمیتونن عمق فاجعه رو درک کنن الهی گرفتارش بشن
هفته ی گذشته عمه حوری کیان خان به سلامتی و میمنت رفتن قاطی مرغا هورااااااااااااااااحوری عزیزم ایشالا خوشبخت بشی و همیشه لبت خندون باشه
بلههههه و البته که مثثثثثل همیشه کیان جونم انجام وظیفه کردن و امر مهم کوفت کردن در مواقع حساس رو به نحو احسن انجام دادن! لحظه ی جاری شدن خطبه ی عقد کیان افتاده بود رو دور گریه و بیخیال نمیشد حالا همه ساکت،عاقد در حال بله گرفتن از عروس و منم در حال ساییدن قند بالای سر عروس، و صدای جیغ کیان از توی حیاط که توسط یکی از دایی های باباییش به اونجا برده شده بود شنیده میشد ولی من بیخیالش شدم و به کارم ادامه دادم
چیز تازه ای نبود خودم پیش بینیشو میکردم و یک ساعت بعدش هم واسه خودش الکی دست میزد و غش غش میخندید
کیان در حال خوردن گل نقره
و آخر شب کیان در حال نقاشی