شیطون و شیرین
این روزها خیلی خوردنی شدی پسر نازم.واقعا یه موقع هایی دلم میخواد قورتت بدم چون هر چی میبوسمت سیر نمیشم.انقدر کارای بامزه انجام میدی که نمیدونم از کدومش بنویسم
دیگه باید خیلی مراقب رفتارمون باشیم چون پسری عیـــــــــــــن کارای مارو تقلید میکنه، ینی یه موقع هایی من این جوری میشم
یه شب ما خوابیده بودیم و کیان هی شیطونی میکرد،به کیان گفتم کیان بیا بخواب دیگه مامان.کیانم همین جوری که داشت شیطونی میکرد سرشو خم کرد، دستشو گذاشت زیر سرشو گفت خااااب پیییس وای منو بابایش کلی قربون صدقش رفتیم و خندیدیم اخه ما اصلا بهش یاد نداده بودیم تو چه جوری یاد گرفتی جوجه؟
میره جلوی آیینه و سورمه ی منو برمیداره میکشه به چشماش.کنترل DVD رو بر میداره میره جلوی کولر که مثلا کولر روشن کنه!
یه بار رو زمین انبردست افتاده بود دیدم کیان رفت برداشتش و همون جا نشست رفتم ببینم داره چی کار میکنه دیدم انبردست رو برده بالای چشمش و مثلا داره ابروهاشو برمیدارهآخه قربونت برم من احساس نکردی این موچین یه کم بزرگه؟
راستی دیگه یاد گرفته در خونه رو باز کنه در خونه رو دیگه قفل میکنیم خیلی نگرانم که نکنه یه وقت یادم بره در خونه رو قفل کنم و بره بیرون و خدایی نکرده از پله ها بیافته
بهش میگیم تو چی منی؟میگه ایشگ(عشق)
بهش میگیم عشوه بیا دقیقا این شکلی میکنه
اسم همه ی اعضای بدن رو هم که خیلی وقته یاد گرفته.قبلا به من میگفت جیبا ولی الان دیگه قشنگ اسمم رو صدا میکنه و میگه مینا ،بعضی وقت ها هم مامان.بالاخره منو صدا کردی نفسم
کیان خان ما به آب میگه: ما (بچم عربه)هر وقت آب میخواد و میگه ما منم سریع میگم آب؟چشــــــــــم الان به پسرم آب میدم.بعد بهش آب میدم.حالا دیگه خودش یاد گرفته تا میگه ما،سریع پشت سرش میگه چش.فکر میکنه آب و چشم به هم مربوط هستن
با حرف گ هم بسیـــــــــــــــار مانوس هست پسرم.به دوغ میگه گوگ(guga) به تخم مرغ میگه گوگو(gugu) به شکلات هم میگه گوگو .فکر کنم یه رگ ترکی داشته باشی پسرم که انقدر با گ حال میکنی
از مدل جدید گریه کردنش بگم که خیلی خوردنی میشه.وقتی یه چیزی میخواد بهش نمیدیم یا کار خطرناک میکنه مانعش میشیم،دوتا دستاشو میذاره جلوی چشماشو با گریه راه میافته دنبال من و از لای انگشتاشم جلوشو نگاه میکنه که نخوره زمین
وای راستی یه چیز خیلی بامزه!چند شب پیش پسری طبق معمول نمیخوابید بهش گفتم کیان بخاب برات قصه بگم و شروع کردم به قصه گفتن که یهو کیان میخ شد و کنارم خوابید و به مدت نیم ساعت به قصه ای که براش میگفتم گوش میداد!!!ینی خودم شاخ در آورده بودم این کیانه؟این که یه جا بند نمیشه چه جوری داره گوش میده؟از تعجب و خوشحالی به همسری گفتم حمیــــــــــــــد کیان رو ببین داره قصه گوش میده!که با صدای غرغر همسر متوجه شدم که اصلا حواسم نبوده از تو خواب بیدارش کردم
بعد هم با قصه ی من پسری خواب رفت فرداش به همسری که یه موقع هایی میگه نکنه این بچه بیش فعاله با افتخار گفتم دیدی بیش فعال نیست!بچه ای که قصه گوش میده که بیش فعال نیست
البته قصه ای که میگم همش در مورد چیزایه که متوجه میشه.مثلا یه پیشی رفت در مغازه پاستیل خرید و تو راه یه جوجه دید و جوجه گفت منم به به میخوام و با همدیگه پاستیل خوردن و بازی کردن یهو جوجه جیش کرد رفتن آب بازی و ...
خب حالا از پارک رفتنمون بگم.هر روز عصر کیان رو میبرم پارک.با همسری قرار گذاشتیم سه بار من ببرمش یه بار همسری.تا منم یکم تو خونه به کارام برسم(اینترنت)
وقتی میریم پارک همه ی بچه ها در حال تاب سواری و سرسره بازی و خلاصه از وسایل پارک لذت میرند.حالا کیان!تا وارد پارک میشه یکی یکی کالسکه هایی که اونجا هست رو هل میده و منم هی میگم پسرم مال نینیه مامانش دعوامون میکنه وکیان به کار خودش ادامه میده و یه موقع هایی هم اگه مامان نینی قیافش خشن باشه میترسه و بی خیال میشه.بعد میره سراغ اون بچه هایی که سوار دوچرخه یا سه چرخه هستن و میدوه دنبالشون تا ازشون دوچرخه هاشون رو بگیره.اونا بدو کیان بدو ، اونا بدو کیان بدو البته کیان با جیغ میدوه دنبالشون و من هم پشت سر همگیشون بدو
بعد که از دوچرخه ها نا امید میشه میره سراغ بچه هایی که اسکوتر و اسکیت دارن و بعد هم پسر بچه هایی که با هم فوتبال بازی میکنند و وسط بچه ها میدوه و میخواد توپشون روبگیره و کلی گریه میکنه و جیغ میزنه بله ما این مدلی میریم پارک!فکر کنم تا میریم پارک و چشم مامان هایی که اونجان به ما میخوره تو دلشون میگن وای باز اینا اومدن!
چند باری هم، توپش رو همراهمون بردم پارک هم کالسکشو ، ولی مرغ همسایه غازه و بازم همون اوضاع بود.
و در آخر هم باید بگم که واکسن 18 ماهگی هم با تاخیر بالاخره زده شدوای که چقدر استرس داشتم.ینی انقدر که واسه این واکسن آخریش استرس داشتم واسه زایمان خودم استرس نداشتم
الهی قربون اون پاهات برم که نمیتونستی راه بری و میلنگیدیولی خدارو شکر دیگه تموم شد و رفت پی کارش!تو کارت واکسنت نوشتن نوبت بعدی اول دبستان.وای که چقدر از دیدن این جمله ذوق کردم و تو دلم قند آب شد.کی اون روز میاد که تو بری اول دبستانقررررررربون اون کیف و کتابات برم من عمرم
کلی عکسای خفن ناک از کیان گرفته بودم ولی دوربین ویروسی بود و همه ی عکس ها پاک شد
حالا چند تا عکس دیگه میذارم
قرررربون اون شیر خشک شده ی گوشه ی لبت برم من
کیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــان در حال عشوه
روزی که واکسن زدی هر کاری خواستی کردی.از آب بازی تو سینک ظرفشویی بگیر تا ده تا ده تا شکلات خوردن
تورو خدا ببین خودمو کشتم که منو نگاه کنه،اون میمونه منو نگاه کرد کیان نکرد
خدایــــــــــــــــــــــا شکرت که بچه ام سالمه.خدایا همه ی مریض هارو شفا بده.