پست خوشمزه+پسر همساده
خب این پست مختصه به، شیرین زبونی ها و شیرین کاری های گل پسرمم
بندر که بودیم منو حمید داشتیم با تاکسی کیان رو میبردیم دکتر واسه دستش.طبق عادت همیشه اش که پول تاکسی رو خودش باید بده تا سوار تاکسی شدیم گفت مامان پول بده گفتم فعلا صبر کن!کیانم بلند شد به راننده تاکسی گفت آگا ما پول ندالیم! آقای راننده هم خندید و گفت عیب نداره منو حمید :
البته یک بار دیگه هم این کار تکرار شده.یه بار که من رفته بودم سرکار مامان جون،(مامان همسری)کیان رو برده بودن براش کتاب قصه بخرن که گویا اونجا هم به آقای مغازه دار گفته آگا ما پول ندالیم
چند وقت پیش کیان رو بردم یه مغازه ی کمک آموزشی که براش خمیر بازی و رنگ انگشتی و ... بخرم.تا وارد مغازه شدیم چشمم خورد به یه ماشین اسباب بازی و پرسیدم آقا این ماشینا قیمتشون چنده؟اینو گفتم بلا گفتم! کیان عین کلاه قرمزی هی میرفت تو حلق مغازه دارو هی میپرسید آگا این ماشین چنده؟آگا اون ماشین چنده؟آگا اون توپا چنده؟آگااا ... مغازه دار هم میگفت ده هزار تومن،سی هزار تومن و...
با تمام ماشینای ریز و درشت مغازه هم یه دور بازی کرد!
وقتی میبرمش حمام،موقع بیرون اومدن خودش میگه مامان حوله بده سردم نشه
یه وقت هایی که داره با خودش حرف میزنه گوشمو تیز میکنم میبینم داره میگه: بلیم بیلون نهههه هوا سرده،کلاه بپوشیم سردم نشه.
آخرین باری که سرما خورده بود قبل از اینکه ببرمش دکتر چون با دیدن روی ماه دکتر کولی بازی در میاره باهاش در مورد دکتر و مریضی و دارو حرف زدم که بدونه دکتر کاری بهش نداره.گفتم کیان چون داری سرفه میکنی میریم دکتر و دکتر مهربان()بهت دارو میده که بخوری و دیگه سرفه نکنی.هر چند که حرفای من کوچکترین تاثیری تو جیغ و دادای کیان موقع رفتن به دکتر نداشت ولی معنی دکتر رفتن رو خوب درک کرد و از اون روز به بعد هر وقت سرفه میکرد خودش میگفت کیان دالو بخوله، سوفه نکونه
تا یکی سرفه میکنه میگه دالو بخوله سوفه نکنه. جدیدا هم که میره از تو یخچال نوشابه بر میداره و میگه: نوماشی(نوشابه) بخوله سوفه نکونه!!!
کیان یه شوهر خاله داره که اسمش اکبره و به قول خودش عمو ابکر.وقتی صدای اذان میاد و میگه: صدا اللهُ عمو ابکر میاد
چند وقت پیش داشتم ناهار کتلت درست میکردم که کیان اومد و گفت صصلی (صندلی)بیار نیگا کنم.از ما انکار و از ایشون اصرار تا بالاخره تسلیم شدم و آوردم وکیان رو صندلی ایستاده بود و نگاه میکرد و بعد گفت گاشگ (قاشق)بده کیان هم بزنه!دوباره از ایشون اصراااار تا قاشق بهش دادم و ایشون هم کتلت ها رو اینور و اونور میکرد و هر از گاهی هم زیر چشمی منو نگاه میکرد که ببینه من ناراحتم یا نه!بعد از چند دقیقه که کیان احساس کرد من زیادی تو دست و پاشم بهم گفت: مامان بلو تیلویزیون نیگا !!!ینی من برم تلویزیون نگاه کنم تا اقا واسه من کتلت درست کنه
عاااااشق سوسک گفتنشم که میگه سوکسوقتی برام اس ام اس میاد میره موبایل منو میاره میگه امسه (emese)
یه موقع هایی وقتی کیان رو با همسن و سالاش یا حتی بزرگتر از خودش مقایسه میکنم میبینم کیان خیلی پسر باهوش و عاقلیه.این موضوع رو خیلی ها بهم گفتن و امیدوارم بتونم کمکش کنم تااز هوش بالایی که داره به نحو احسنت استفاده کنه و یه مرد موفق باشه تو زندگیش.
مدیونین اگه فکر کنین دارم از پسرم تعریف میکنم و قصه ی سوسکس و از این حرفا
علاوه بر اینکه تمام اعضای خانواده اعم از درجه یک و دو و سه و چهار و ... رو میشناسه خواننده هایی مثل منصور و گوگوش و معین و ابی رو هم میشناسه.حتی صداهاشون رو هم تشخیص میده!تو ماشین که آهنگ گوش میدیم تا معین میخونه میگه مامان معین یا ابی یا گوگوشیا هر ماشین سمندی که میبینه میگه ماشین عمو اصغر(شوهر خاله اش)هر پژو 405 ای که میبینه میگه ماشین آگا جوووون.و خیلی کارای دیگه که الان حضور ذهن ندارم.
پسر طلای من یه شعر کوتاه هم یاد گرفته
آهای آهای ستاره ،همچین پسری کی داره؟ بعد خودش میگه مامان مینا داله بابا حمید داله
البته عمه هاجر این شعرو اول براش خوندو منم تو خونه براش تکرار کردم که یاد گرفت. چند تا از رنگ ها رو هم یاد گرفته.مثل زرد قرمز سبز سیاه سفید البته وقتی زیاد بهش گیر بدیم همه رو قاطی میکنه!
کیان اصلا اهل کارتون و تلویزیون نبود ولی عمو پورنگ رو خیلی دوست داره و جدیدا هم تو خونه همش در حال دیدن برنامه ی عمو پورنگه که همسری براش ضبط کرده.من اون موقع ها که مجرد بودم اگه اتفاقی چشمم به جمال عمو پورنگ میافتاد با خودم میگفتم ینی واقعا کی این برنامه های مسخره رو نگاه میکنه؟چقدر آدم باید بیکار و علاف باشه که بشینه عمو پورنگ ببینه!ولی از وقتی که کیان پای عمو پورنگ و امیر محمد و شخصیت های دیگه اش ذوق میکنه و بالا پایین میپره منو همسری هم علاقه مند شدیم و نگاه میکنیم به حدی که یه موقع هایی که به خودم میام میبینم کیان خسته شده و رفته داره ماشین بازی میکنه و منو حمید زیر تلویزیون خوابیدیم و داریم غش غش میخندیم
البته ناگفته نماند همچنان از خود عمو پورنگ خوشم نمیاد ولی عااااشق شخصیت های دیگه اش هستم.
جدیدا هم شب ها به جای قصه ی بردیا میگه قصه ی عمو پورنگو بگو
راستی یه مسئله ای که واسه من خیلی سواله اینه که چطور بعضی ها از بچه هاشون تو دو سالگی کلی عکسای آتلیه با فیگورهای مختلف میگیرن؟؟؟اون وقت ما واسه تمدید دفترچه بیمه کیان باید ازش عکس پرسنلی میگرفتیم.ینی فیـــــــــــــــلمی داشتیم مگه میذاشت ازش عکس بگیره!!!آخرشم عکسش شد دقیقا عین انگری بردز یا همون پرنده های خشمگین!
و اما آخرین مطلب در مورد پسر همسایمونه که گفتنش خالی از لطف نیست.
کیان عاشق پسر بچه هاست و لذت بخش ترین چیز براش بازی کردن با پسر همسایمونه که اسمش محمد جواده که کیان مخففش میکنه و بهش میگه مجد!
این آقای محمد جواد 4ساله کمی بی ادب و بسییییییار وراجه!!!وقتی میاد خونمون انقدر حرف میزنه که دلم میخواد دهنشو چسب بزنم ولی به خاطر کیان که خیلی روحیش عوض میشه و سرش گرم میشه بهش میگم بیا خونمو با کیان بازی کن.
وقتی میاد خونمون :خاله چرا خونتون انقدر ریختو پاشه؟؟؟من: کیان اینجوریش کرده!
خاله این موبایل کیه؟ من :ماله منه
خاله این یکی موبایله کیه؟ من: اینم ماله منه
بترکی چندتا موبایل داری! من :
خاله بابای کیان کجاست؟ من :سر کار
کاش ماشینش خراب بشه نتونه بیاد!
خاله چرا جای مبلاتون رو تغییر دادین؟ من: واسه قشنگی اون: اصلا قشنگ نشده!
من در حال رفتن به wc بودم که یهو عین جن بو داده اومد دم دستشویی و گفت خاله مگه دستشویی داری؟
منم گفتم نه دارم میرم حموم کنم!!!
آخرین باری که اومده بود خونمون دست به هر چی میزد کیان میرفت ازش میگرفت.رفت ماشین برداشت کیان گفت ماله منههه ازش گرفت رفت سوار دوچرخه ی کیان شد کیان گفت پا شوووو رفت با حلقه های رنگی کیان بازی کنه دوباره کیان اومد ازش گرفت محمد جوادم عصبانی شد و با همون لهجه ی غلیظ اصفهانیش گفت: حالا بیا مرگمم ازم بسون!!!
یه موقع هایی کلی از دستش میخندم.خلاصه که همبازی پسر من این روزا این آقاوی همساده است
بریم عکس ببینیم...
همیشه موقع خوردن ناهار کیان به یه شکل رو میز ظاهر میشه.امروزم این شکلی
یه روز تو اتاق بودم دیدم صدای کیان میاد میگه آگا لالا کنننن
روزها پاسوراشو میاره میگه بیا پاسول بازی.سبک بازیشم انقدر عجیبه
اینم مورچه کوچولو که بعد از دستشویی پا تو کفشه باباش کرده!(این نیم بوت رو هم من با اولین حق الوکالم برای همسری خریدم)
کیان در حال تماشای عمو پورنگ قرررررربون اون پات برم که انداختی رو پات
اینم نقاشیه شنی،از نوع ماستی!!!
و امااااااااااااااااا اولین بارش برف زندگی من و کیان!دیروز روز برفی خیلی قشنگی بود و کلیییییی ذوقیدیم
اینجا دم خونمونه،تا همسری از سر کار اومد کیان رو سپردم بهش و رفتم بیرون کلی صفا کردم
و این هم کیان و مامان سر به زیرش
جای همه ی عزیزانم خیــــــــــــــــــــــــلی خالی بود