کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

نی نی من و بابایی

قورباغه!!!!!

1392/11/24 10:03
نویسنده : مینا
1,027 بازدید
اشتراک گذاری

روز به روز داری بزرگتر میشی و رفتارهات هم داره تغییر میکنه جوجه کوچولوی منماچ

از طرفی خوشحالم که داری بزرگ میشی و از طرفی ناراحتم که دیگه این روزا هیچ وقت تکرار نمیشه و وقتی تو بزرگ بشی دیگه ما تو خونه به چی بخندیم و کی ما رو شاد میکنه؟ از کارای کی متعجب میشیم و با شیرین زبونی های کی احساس خوشبختی میکنیم؟ الهی که همیشه سالم باشی نور خونمونقلب

بگذریم از این حرفا...

چند وقت پیش همسر جانمان کارتون رنگو رو گذاشت که با هم ببینیم.جناب رنگو که شخصیت اصلی کارتون هست یک عدد مارمولک چندشه که کاراش جالبه!نمیدونم پسری تو این مارمولک چی دید که عاشقش شد!!!

به همون نام و نشون که از اون روز به بعد صبح ها که کیان چشماشو باز میکنه میگه سی دی گوباگه بذار و تا شب که میخوابه هی تکرار هی تکرار هی تکرارهیپنوتیزم اولا که به رنگو که مارمولکه میگه گوباغه(البته بچم حق داره شبیه قورباغه هم هست) دوما که حتی اگه نگاهم نکنه و یه جا مشغوله بازی باشه اگه خاموشش کنم جیغش در میاد و میدوه میاد ومیگه گوباغههههه گوباغه بذاررررررر! انگار صدای قورباغه هم براش آرامبخشهسبز سوما وقتی داره کارتون قورباغه رو نگاه میکنه تا به آخرای کارتون میرسه و میدونه الان تموم میشه گریه میکنه گوباغه تموم شد گوباغه تموم شدددددآخ

خلاصه که چند وقته هیچ برنامه ای جز این مارمولک زشت ندیدم!شب ها که با هزار ترفند و مصیبت تی وی خاموش میشه و کیان از قورباغه جانش دل میکنه و کلی براش قصه ی قورباغه میگم(کلافه)تا بخوابه،بالاخره خونه آروم و ساکت میشه و تا میام بخوابم همش صدای قورباغه و تیکه کلاماش تو گوشمه!!!خنثی

نمیدونم چیکار کنم که این سی دی قورباغه از سرش بیافته دیگه دارم روانی میشمناراحت

خوب حالا یکم از حرفای خوشمزه ی پسری بگم:

یه بار داشتم بهش غذا میدادم بعد از این که غذاش تموم شد برگشت با اون صدای نازش گفت:حمیــــــــــــــــــــــــد (همینجوری کش دار) بهش آب میدییییی؟؟؟ دقیقا مثل خودم که بعضی وقت ها از حمید میخوام بهش آب بدهنیشخند

یه بار میوه آوردم گذاشتم جلوی همسری و خودم رفتم به کارام برسم گفتم با هم بخورید.بعد هرچی باباش بهش گفت بیا بخور گفت نه نیمیخوام.یه چند دقیقه بعدش به کیان گفتم مامان پرتقال خوردی؟گفت نه،گفتم چراااا؟کیانم با یه حالت ناله و غم برگشته میگه بابا اجاده (اجازه) نیمیده! همسری:تعجب

دیروز صبح تا از خواب بیدار شده برگشته میگه عمو مصفی (عمو مصطفی ،عموی همسری) خیلی بیتبیته!وقت تماماین حرفا چیه میزنیییییی پسر جااااان

وقتی از بیرون میایم خونه تا درو وا میکنیم و وارد خونه میشه میگه یالا (یا الله)خنده

به نمک میگه نمکا.چون من اولین بار به حمید گفتم نمکارو از جلوش بردار اینم فک کرده اسمش نمکاسنیشخند

جدیدا یه موقع هایی تو خونه به حمید میگه حمیــــــــدی و به من میگه مینایی! آخه تو اینارو از کجا یاد گرفتی؟؟تعجب

یه شوخی بی مزه ای که جدیدا آقا کیان میکنه اینه که خودش رو زیر مبلی ،میزی،چیزی گیر میندازه بعد خیلی طبیعی و واقعی جیغ میزنه کمکککک آی ماماااااان گیر کردم! منم یهو سراسیمه خودمو بهش میرسونم و میفهمم که الکی بوده و بعد یه لبخند تمسخر آمیز تحویلم میده!یه وقتایی خنده ام میگیره، ولی یه وقتایی که واقعا دستم به چیزی بنده و زود دستم رو میشورم و از نگرانی دلم میریزه و میام میبینم الکی بوده دلم میخواد گوشش رو بکشممنتظر

یک بارم باز داشت همینجوری کمک کمک میکرد منم فکر کردم باز فیلمشه و بهش گفتم خودت پاشو و نرفتم نجاتش بدم بعد فهمیدم واقعا گیر کرده بوده و پاش بریده بود و خون اومده بودناراحتاین سزای چوپان دروغگوه پسرمعینک

این روزا سر دستشویی رفتن خیلی اذیتم میکنه! ج ی ش داره ولی نمیره!خودش میگه مامان جیش دارم تا میام ببرمش دستشویی شلوارشو محکم میگیره که درش نیارم!انقدر خودش رو نگه میداره که یهو در حالی که داره جیغ میزنه و گریه اش گرفته که نکنه بریزه دولا دولا راه میره و میگه کمکککککک ...

البته چند روزی هست به کمک عروسک باب اسفنجی که عمه حوری براش خریده و پاتریک که دایی حسین براش خریده انقدر صداهای مختلف از حلقم تولید میکنم تا رضایت میده و میره دستشویی!اوه

و مشکل بعدی که این روزا با هم داریم شیشه شیرشه!هر نیم ساعت یک بار میاد میگه پسرم گشمشه(چون خودم میگم پسرم گشنشه خودشم همینو میگه)شیر بده.ینی پووووووست شیشه شیرش و شیر پاستوریزه رو کنده!چون تو خونه حوصله اش سر میره فکر میکنه هی باید شیر بخوره.نه صبحونه میخوره نه ناهار و نه شام درست و حسابی!همش شیر شیر شیر ...

نمیدونم قبل از عید از شیشه بگیرمش یا بعد از عید؟خیلی سخته واقعا پوستمو میکنه تا از شیشه گرفته بشه به خاطر همین میترسم اقدام کنم.ینی اصلا حال و حوصله ی گریه و بهانه گرفتنشو ندارم خداااا کمککککاسترس

خوب یه چیز دیگه بگم و بریم عکس ببینیم.

امروز ظهر داشتم برای کیان قصه میگفتم که بخوابه.گفتم یکبار مامان جون رفت بازار برای کیان و بردیا توپ خرید وقتی داشت برمیگشت یه هاپوی ناقلایی اومد و مامان جون رو گول زد و توپش رو برداشت و فرار کرد بعد مامان جونم دوید دنبال هاپو و گفت این توپ کیان و بردیاسسسس بدههه ولی هاپو میخندید و فرار میکرد(ینی آدم ،دیگه واسه اینکه بچه اش به قصه گوش بده چه چیزایی که نمیگهخجالت)خلاصه مامان جون بدو هاپو بدو بعد یهو کیان هیجان زده شد و همونجوری که خوابیده بود دستاشو با تمام قدرت برد بالا و در حالی که رگ گردنش باد کرده بود داد میزد توپو بدههههههههههههه من که از خنده نمیتونستم حرف بزنم هر چی بهش میگفتم کیااااان این قصه استتتتت باز داد میزد قهقهه

 

 

 

پسر کامیون سوارمقلب

اینجا هم از همون شوخیایی که گفتم داره میکنه!قیافشو خدایی نگاه کنین آدم درد رو تو چهره اش میبینه.پسرم بازیگر خوبی میشیسبز

هر وقت کارتون بابا اسفنجی رو میذاره کیان جو گیر میشه و میره عروسکای باب اسفنجی و پاتریکشو میاره که با هم نگاه کننخنده

این گیتار خوشگل رو هم آقا جونش براش خریده.تو کارتون رنگو یه جاهایش چند تا پرنده هستن که گیتار میزنن.تا اون پرنده گیتار میزنن کیان هم گیتارشو میاره و میزنهماچ

و اما این جا!از تو کیفم رفته بود کارت اتوبوسم رو برداشته بود و گریههههه که بریم سوار اوتوبوس بشیم.هر کاری میکردم ساکت نمیشد و فقط اشک میریخت.

منم یه ژله یواشکی گذاشتم زیر شکمشاز خود راضی

اول متوجه نشد چون همیشه با چشم بسته گریه میکنه ولی بعد دستش خورد بهش و فهمید

و بعدلبخند

و اینگونه بود که ساکت شداوه

 

 

وای الان اومد عکس خودشو با ژله دید میگه ژله میخوام!!!!!!!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

هدی
26 بهمن 92 12:46
کاش گریه ی همه با یه ژله تموم میشد! امیدوارم شیرینی و شادی هاش با خودش بزرگ شه ........................... ممنون هدی جون
مامان محمد پارسا
26 بهمن 92 20:37
سلام مینا جون خسته نباشید اول عرض کنم به خاطر شیطونی های وروجک خودم ولی خداییش خیلی بامزه است من لذت می برم از خوندن شیرین کاریهاش چطور دلت میاد حتی فکر کشیدن گوشش رو بکنی از طرف من بچلونش حسابی واسه کارتون هم پارسا یه مدت عاشق کارتون باب اسفنجی شده بود کارتون رو براش عوض کردم از سرش افتاد . الان اونقدر حساسیت به خرج نمیده امتحان کن جواب میده عزیزم ............................... چشم حتما
عمه هاجر
27 بهمن 92 13:08
لهی قربون پسر باهوشمون برم منننن ................................. خدا نکنه
خاله منا
27 بهمن 92 14:42
قربونه پسر غیرتیمون بشمممممم مننننن فدای رگ گردنش وای اجی مینا اکلی خندیدم به اون ژلهه قشنگ میتونم تصور کنم قیافه خودتو که منتظر عکس العمل کیان بودی ...................................
عاطفه مامان ستیا
28 بهمن 92 14:39
جالب بودقربونش برم ببین چجوری با دوستاش کارتون میبینه ...................... خدا نکنه
عمه کیان
1 اسفند 92 1:38
عاشقتم کوچولو موچولو جونمممممممم مینا جون انشالا عید که پیش پسرخاله هاش هست به بازی مشغول میشه شیشه رو از سرش بنداز فدای اون پاهات بشم که اگزما داره ....................... آره ایشالا اگه دست بردیا شیشه نبینه از شیشه میگیرمش
خضری شهر عشق
2 اسفند 92 14:54
خدایــــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــــــــا . . . وقتی همه چيز را به تو مي سپارم ، نورِ بي كرانِ تو در من جريان مي یابد ؛ و دعايم به بهترين شيوه ی ممكن متجلی می شود . . . پس هم اكنون خود را در آغوش تو رها مي كنم ، تا تمام آشفتگی ها و سردرگمي هايم ، در حضور امن و گرمِ تو ، به آرامی ذوب شوند و از ميان بروند . . .............................................. چقدر قشنگ بود
سهيلا
2 اسفند 92 22:44
اى من به قربونت برم عزيزممممم.آ خه تو چرا اينقدر شيرينى.مينا جون چه عکساى با حالى ميگيرى.واسه عکس ژله کلى. خنديدم .................................
مامان مطهره
4 اسفند 92 14:17
سلام.ماشالله به نی نی خوشگلتون..چشمم شور نیستا..باز میگم ماشالله زنده باشه.. وب خوبی دارید ..با افتخار لینک شدید..به مطهر هم سر بزنید بسی خوشنود میشیم.. ........................ ممنون که به وب ما سر زدید.چشم حتما
مامان محمد پارسا
10 اسفند 92 0:03
سلام عزیزم کجایی کم پیدایی؟ انشاالله که هر چی صلاح هست همون بشه زودی بیا از گل پسر و شیرین کاریهاش بنویس برامون ممنون عزیزم.چشممم
✿✿الهه مامان روشا جون✿✿
12 اسفند 92 1:03
سلام مینا جونم.خوبی عزیزم؟ میبینم که کیان جون حسابی کفرتو دراورده با سی دی دیدنش.حالا روشای من از ندیدن تی وی کفرمو درمیاره.از اول نذاشتم ببینه حالا که من میخوام وقتی کار دارم یه جا بشینه خودش رضایت نمیده. ببین واسه شیشه گرفتن میدونی که باید چه جوری شروع کنی؟درست پیش بری 2 3 روزه میذاره کنار ................................. خدا کنه دو سه روزه ترک کنه
مامان آریا
12 اسفند 92 10:10
سلام مینا جون ..خوبی؟ کیان جونی خوبه ؟ ماچرای ژله خیلی بامزه بود عززییییییزم خیلی بزرگ شده و پیشرفت کرده از طرف من ببوس کیان جون و .......................................... مرسی آرزو جونم.تو هم آریای گلم رو ببوس
مامان آرتین (الهه)
18 اسفند 92 23:06
سلام میناجون خوبی عزیزم؟ کیان ما که از شیطنتها و عکسهاش مشخصه که خییییلی خوبه وحسابی بهش خوش میگذره دوستون دارم ........................................... ممنون عزیزم ما هم دوستون داریم
مامان محمد پارسا
21 اسفند 92 21:44
سلام مامانی انشاالله اون اتفاق خوب افتاده باشه انشاالله دلمون براتون تنگ شده زود بیاید ............................... ممنون عزیزم ما هم دلمون تنگ شده براتون
کرمانشـاه گهواره تمـدن/میلاد
23 اسفند 92 23:33
سلام دوستان با دیدنیهای ایران بروزم.خوشحال میشم بهم سر بزنید بازدید از باغ گلها کرمانشـاه در نوروز 93 رایگان است دیدنیهای کرمانشـاه:1-طاقبستان وپارک کوهستان2-بیستون3-تکیه معاون الملک4-تکیه بیگلربیگی5-بازاربزرگ سنتی کرمانشـاه6-سراب نیلوفر7-باغ پرندگان کرمانشـاه8-باغ گلها کرمانشـاه9-مسجدعمادوالدوله10-غارقوری قلعه کرمانشـاه بزرگترین غارآبی آسیا11-معبد آناهیتا و... نشانی باغ گلها کرمانشـاه:کرمانشـاه-کمربندی غربی-نرسیده به باغ پرندگان کرمانشـاه-روبرو ترمینال راه کربلا. مقدمتان به کرمانشـاه پایتخت گردشگری ایران گلباران
نی نی
2 فروردین 93 2:36
سلام خوشحال میشم تبادل لینک کنیم خدا براتون نگهش داره لینک کردی خبرم کن عیدتون هم مبارک .................. ممنون که به ما سر زدین.عید شما هم مبارک
ღ مونا مامان امیرسام ღ
21 فروردین 93 4:38
ااااای جانم پسر خوشگل و بانمک بخدا کلی خندیدم از کاراش مینا جون برای دستشویی رفتن برچسب خیل راه حل خوبیه هااا امیرسام اصلا به برچسب علاقه نداشت اما چون خودش میزنه به دیوار کلی استقبال کرد و ببخشید برای پی پی 2 تا میتونه بزنه که کلی ذوق میکنه و الان که دیگه براش عادی شده میره و کلی اونجا معطله تا از دیوار بکنه و بندازه توالت امتحان کن شاید جواب داد حسابی از طرف من ببوسش و بچلونش ................ آره عزیزم یه دونه عکس ماشین زدم به هوای اون میره حالا باید بیشترش کنم عکسارو