کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

نی نی من و بابایی

کیان و 5 ماهگی

سلام به همگی دوستان نازنین پسرم  پنجمین ماه از زندگیش رو به سلامتی سپری کرد .   بله یک ماه دیگه هم به سرعت برق و باد گذشت و کیان من داره روز به روز بزرگتر میشه و اخلاق و رفتارش هم بهتر میشه.طوری که همه میگن ما اصلا باور نمیکردیم که یه روزی این آقا پسر بد اخلاق شما یک ساعت رو زمین بخوابه و برای خودش بازی کنه کیان جون من، انقدر این روزا شیرین و دوست داشتنی شده که اندازه نداره.دیگه نوع گریه هاش ، نوع خندیدن هاش نوع بازی کردن هاش تغییر کرده و کلی از خودش صداهای مختلف در میاره و کلی هم جیغ جیغو شده!آخه مامان جون مگه شما دختری که انقدر جیغ جیغ میکنی؟؟؟ تازگی ها هم به طرز جالبی میگه بابا!!! و آقای پدر هم کلی ذوق میکنه.البت...
10 ارديبهشت 1391

عشق من در حال تکامل

سلام الان کیان من خوابیده و فرصت زیادی ندارم فقط میخوام یه کوچولو از عشق من در حال تکامل یافتن بنویسم. این روزا بیشتر از هر وقتی با دیدن کیان و بزرگ شدنش خدارو شاکرم.شاکرم به خاطر این هدیه ی نازی که به ما داده،هدیه ای سالم.دیروز کیان من تو چهار ماه و دوازده روزگی اولین غلت خوردن رو تجربه کرد و کلی منو ذوق مرگ کرد که سریع از اون لحظه ی شیرین عکسیدم پسر من دیگه انگشت پاشو میخوره وکلی حال میکنه پسر من سوار روروئک میشه و ما کلی حال میکنیم خداااااایا شکرت عکس در ادامه ی مطلب... پسرررررررررررررم عاشقتیم ...
23 فروردين 1391

چهار ماهگی کیان

سلام قبل از هر چیز ی 4 ماهگی کیان جونم با سه روز تاخیر مبااااارک.  علت اینکه نتونستم توی همون روز مطلب بنویسم این بود که ما توی قطار تشریف داشتیم و به اینترنت دسترسی نداشتیم.بله ایام عید به یه چشم به هم زدن تموم شد و ما برگشتیم سر خونه زندگیمون.امروز هم سیزده مون رو به در کردیم.واای خدایااا شکرت که دیگه درسمون تموم شده و مثل اون روزا نمیخوایم فردا بریم مدرسه اَه اَه اَه چه ضد حالی بودااااا بگذریم...  از ماجراهای عید و آقا کیان بگم که واقعا جالب بود!!! آقا پسر ما عید رو به کام مامان و باباش کوفت کرد!از بس که این گل پسر ما از مهمونی و مهمون و شلوغی بیزار بود.وقتی مهمونی میرفتیم انقدر نق نق میکرد که حد نداشت و از همه ب...
13 فروردين 1391

عید نوروز 1391

سلااااااااااااااااام عید همه ی دوستای وبلاگیمون و نینی هاشون مبااااارک. واای که امسال چه عید قشنگیه چون یه جوجه کنار ماست. هم اکنون ما در اصفهان به سر میبریم و خونه ی مامان جون و آقا جون آقا کیان هستیم.از گل پسری بگم که تو قطار خیلی پسر خوبی بود و همش خواب بود فقط یه کوچولو نق نق کرد ولی به جاش وقتی رسیدیم خونه تا شب که خوابید گریه کرد و بی قراری کرد نمیدونم چرا! آقا کیان ما این دم عیدی خودش رو چنگ زده و حسابی به صورتش صفا داده! صورتش هم کلی هم دونه زده که در عکس ها مشاهده میکنید... به دلیل ضیق وقت و دید و بازدید عید از نوشتن باقی خاطرات کیان معذورم. امیدوارم به همگی خوش بگذره مواظب خودتون باشین   ال...
7 فروردين 1391

ٍسه ماهگی کیان جون

سلااااام قبل از هر چیزی سه ماهگی کیان جون رو به خودم و بابا حمید تبریک میگم و از طرف خودمون به خودمون خسته نباشید میگم و اما ماجرای سه ماهگی: مهم ترین و سخت ترین اتفاق مسلمان شدن اقا کیان بود که چند روز پیش انجام شد.چیز دیگه ای در موردش نمیگم چون اعصابم دوباره خرد میشه فقط اینو بگم که خیلی خیلی برام سخت و غم انگیز بود ولی خدا رو شکر به خیر گذشت به لطف پروردگار مهربونم و دعا های جان سوز من و حمید کیان دیگه شب ها میخوابه و تا 7 صبح بیدار نمیشه هورااااااااااااخدایا شکرررررت هنوز باورم نمیشه که دیگه میتونم شب ها با خیال راحت بخوابم پسرم مرسیییی از وقتی که خواب کیان خوب شده ما هم برگشتیم به اتاق خوابمون و پسلی تو تختش میخوابه.می...
10 اسفند 1390

عکس های کیان جونم

سلااااام چند تا عکس از آقا کیان رو میذارم واسه عمه هاجر مهربون که همیشه به وب کیان سر میزنه     دورت بگردم که هنوز ابروهات در نیومده عزیییییزم    در ادامه ی مطلب عکس های کیان جون رو ببینید     کیان و مدل های مختلف خواب ...
29 بهمن 1390

دو ماهگی کیان جون

سلاااااام   پسر گلم 2 ماهه شد هورااااااااااااااااااااا آخیییییش 1 ماه دیگه هم به سلامتی گذشت خب حالا میخوام یه کم از اوضاع و احوالمون تو این 2 ماه بنویسم: 2ماه گذشته ی خود را چگونه گذرانده اید؟ دو ،سه هفته ی اول رو که متاسفانه دچار افسردگی شده بودم.نمیدونم چرا ولی اصلا حالم خوب نبود و در روز شاید فقط چند کلمه حرف میزدم.شاید شوکه شده بودم  اصلا فکر نمیکردم بچه داری انقدر سخت باشه!صبح زود با صدای گریه ی گل پسری از خواب میپریدم و صبحانه نخورده باید به پسری شیر میدادم تا کی؟تاااااا زمانی که آقا پسرمون رضایت بدن و سیر بشن حالا کی آقا کیان سیر میشد؟وقتی که دیگه ظهر شده بود!فکر کن! از 6 صبح تا 1 ظه...
10 بهمن 1390